و اما عشق...

زندگی

و اما عشق...

زندگی

حمید مصدق

در رهگذار باد

بعد از تو در شبان تیره و تار من
دیگر چگونه ماه
آوازهای طرح جاری نورش را
تکرار می کند
بعد از تو من چگونه
این آتش نهفته به جان را
خاموش میکنم ؟
این سینه سوز درد نهان را
بعد از تو من چگونه فراموش میکنم ؟
من با امید مهر تو پیوسته زیستم
بعد از تو ؟
این مباد
که بعد از تو نیستم
بعد از تو آفتاب سیاه است
دیگر مرا به خلوت خاص تو راه نیست
بعد از تو
درآسمان زندگیم مهر و ماه نیست
 بعد از من آسمان آبی است
آبی مثل همیشه
آبی

دشمن؟؟؟ جهل بزرگترین دشمن است علی (َع)

 انسان بر خواست تا جهان را بشناسد واین انسان مغرور پا به عرصه پست مدرن گذاشت و به جای شناخت خود رو به سوی شناخت جهان برداشت . از این رو علم سرعت فزاینده گرفت ومعنویت  بوی فراموشی> زیرا در این دنیا باید همه چیز را با علم ودنیا متریال توجیه کرد و  هنگامی رسید که همه چیز بوی تعریف گرفت و هر انچه تعریف شدنی است نیاز به قدر و اندازه و منطق دارد..و در این میان است که انسانیت که فاقد کمیت است به فراموشی می رود وانسان در منجلاب علم به فساد میرود واین علم فاقد معنویت انسان را به درجه حیوانی عالم فرو می کشاند تا در تباهی خود به زوال رود

و اینها گوشه ای از واقعیتی است که استاد شهید دکتر شریعتی در هبوط خود رخت از جامه این انسان چرکین برمیکند:

و این آدمیان کثیف همه شان در دست شیطان اند همه در بیعت اویند٬عرضه اش را نداشتند که مثل او عصیان کنند اگر نه می کردند بهترین مخلوق همین شیطان بود.مرد ومردانه ایستاد و گفت:نه سجده نمی کنم.تو راسجده می کنم ولی این ادمک های کثیفی را که از گل متعفن ساخته ای این موجود ضعیف و نکبتی را که برای شکم چرانیش خدا و بهشت و پرستش و عظمت و بزرگواری و آخرت و حق شناسی و محبت و همه چیز و همه کس را فراموش می کند برای یک شکم انگور یا خرما یا گندم٬گوسفند وار پوزه اش را به زمین فرو می بردوچشمش را بر آسمان و بر تو می بندد٬سجده نمی کنم٬این چرند بد چشم شکم چران پول دوست کاسبکار پست را سجده کنم؟کسی راکه به خاطر تو ٬برای نشان دادن ایمان و اخلاصش به تو٬یک دسته گندم زرد و پوسیده را به قربانگاه می آورد؟اوراکه به خاطر خوشگلی خواهرش حرف تو را زیر پا می گذارد٬پدرش را لجن مال می کند؟برادرش را می کشد...؟نمی بینی اینها چه می کنند؟زمین و زمان را به چه کثافتی کشانده اند؟مسیح و یحیی و زکریا وعلی را بی رحمانه و دردمنشانه می کشند٬تنها به علت آنکه "می توانند"٬نه٬تنها به علت آنکه "شخصیت بلند٬روح بزرگ و انسان پرشکوه"تحملش برای "اشخاص حقیر ٬ارواح زبون و آدمک های خوار و ذلیل"شکنجه آور است و احساس بودن آنها عقده های حقارت و پوچی را همچون ماران خوشه دار به خشم می آورد و دیواره ی جانشان را نیش می زنند و از شدت درد دیوانه و هار می شوند و آنگاه با کشتن و سوختن و پوست کندن و شمع آجین کردن آنها که بودنشان برای این زبونان جرم است آرام می گیرند٬لذت می برند و شفا می یابند و آنوقت سه میلیاردشان نوکر دو سه تا جانور خونخوار نامردی می شوند مثل نرون و چنگیز وتیمور و هولاکو وآشوربانی پال و خلیفه و قیصر و چومبه ومتمدن هاش ٬استالین و هیتلر و نیکسون و هیث...همه بردگان رام و زبون فرعون یا قارون یا بلعم باعور!

آری٬من از نورم ٬ذاتم از آتش پاک و زلال بی دود است٬من این لجن های پست و پلید را سجده کنم...؟

 

بنای کاخ دشمن

برپا خیز

           از جا کن

                       بنای کاخ دشمن

از جا کن

وقتی عقیده ، عقده خوانده می شود

و صداقت ، حماقت...

وقتی نور چراغ در آب مهتاب تلقی می شود

و متانت زمین زیر برف یخ می زند...

...

نان از یتیم خانه می دزدیم

و تازه می فهمیم که

دزد

اشتباه چاپی ِ

درد

است