سرخپوستی به تنهایی مشغول گردش در جنگل بود که تخم عقابی پیدا کرد .او با این تصور که آن تخم به مرغهای وحشی تعلق دارد آن را در آشیانه یک مرغ وحشی قرار داد. جوجه پس از چندی به دنیا آمد . در حالی که اطرافش تعدادی جوجه مرغ می دید ، مرغ هایی که جیک جیک میکردند و عین مرغ دانه و ارزن برمی داشتند. روزی در هنگام بهار پرنده ی جوان با صحنه بسیار زیبایی روبرو شد . پرنده ای عظیم در آسمان مشغول پرواز بود و در ارتفاع بسیار بالا با زیبایی و وقار و متانتی فوق العاده زیاد پهنه آسمان را به خود اختصاص داده بود . جوجه عقاب که در میان مرغهای وحشی بزرگ می شد پرسید « این پرنده چه نام دارد ؟!! » به او پاسخ داده شد : « نام او عقاب است ! او زیباترین پرنده از میان تمام پرندگان است ...! » عقاب کوچک قصه ی ما به این فکر کرد که پرواز با این همه وقار و متانت در آسمان پهناور به راستی که چه امتیاز بزرگی محسوب میشود.
اما از آنجایی که تصور می کرد هرگز نخواهد توانست به یک « عقاب » مبدل شود ، پرنده جوان رویای خود را به فراموشی سپرد . او تمام عمرش را با این فکر که فقط یک مرغ وحشی است سپری کرد و سر انجام با همین فکر نیز از دنیا رفت.
سلام
گاهی آدم ها با همین خیالها زندگی می کنن...و وقتی به این نتیجه می رسن که همش پوچ بوده که دیره...
دوست عزیزازمطالب استفاده کردیم
ایام خوشتان را تبریک می گویم برای گرفتن یادگاری به وبلاگ ما سر بزنید یا حداقل وبلاگ من را در لینکستان خود قرار دهید تا زیر سایه شما نسیمی به ما برسد و بازدیدکنندگان شما گوچه چشمی به وبلاگ ما داشته باشند
به علت حجم بالای عکسهای آموزشی ما شمااول تمام صفحه های اینترنتی را ببندید و دقیقا 5 دقیقه صبر کنید تا وبلاگ ما لود شودخیلی خوشحال می شوم از این فرصت نهایت استفاده را ببرید
پیروز باشید به امید روزی که موضوع وبلاگ من باعث ایجاد همکاری دو جانبه وبلاگهایمان شود
mamno-13.blogsky.com
ورود برای 13 ساله ها ممنوع
dvp.mihanblog.com
برای دوست دخترا و دوست پسرا
http://emailiranian.persianblog.com
راستی لینکتون کردم!!!!!!
I really codn'lut ask for more from this article.